زخم
من زخمهای بی نظیری به تن دارم اما
تو مهربان ترینشان بودی
عمیق ترینشان
عزیزترین شان
بعد از تو آدم ها
تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان
به پای تو نرسیدند
به قلبم نرسیدند
بعد از تو آدم ها
تنها خراش های کوچکی بودند
که تو را از یادم ببرند، اما نبردند
تو بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی
و هر بار
عزیزتر از پیش
هر بار عمیق تر
نظرات شما عزیزان:
چه فرقی میکند چه کسی عاشق تر است؟
مسئله این است که آخر این بازی تو سهم من نیستی...
پاسخ:مرسی عزیزم:)
مسئله این است که آخر این بازی تو سهم من نیستی...
پاسخ:مرسی عزیزم:)
هوایِ چشمهایِ من....
هوایِ چشمهایِ من ، کمی تا قسمتی ابریست
ولی چندیست از بارانِ بار آور نشانی نیست
دوباره تحتِ تأثیر هوایِ پُر فشارِ غم
دلم یخ می زند اما چه باید کرد ؟ چاره چیست !
نه حرف من ، که این دردِ گیاهِ خشکِ هر باغ است
چگونه می توان در قحط آب و روشنایی زیست !؟
نمی دانم برایت از کدامین درد بنویسم
فقط این را بدان اینجا نفسها هم زمستانی ست!
چرا
پرسیده ای کی اینچنین کرده پریشانش !؟
مگر تو خود نمی دانی فراسوی خیالم کیست !
به بارانی ترین شبها قسم جُز در فراقِ تو
دل بیچاره ام یک آن ، به حال زارِ خود نگریست
تمام فکر و ذکرم اینکه یک روزی تو می آیی
اگر چه خوب می دانم که این جز آرزویی نیست!
مردّد مانده ام اینجا میان ماندن و رفتن
که بین چشم و ابرویت بلاتکلیفیِ محضی ست
پُلِ ابروت می گوید: " توقف مطلقاً ممنوع! "
نگاهت می دهد اما به من فرمان که اینجا : " ایست !"
نمی دانم بمانم یا به دست باد بسپارم
درخت بید بختم را که تقدیرش پریشانی ست
دوباره "بی وفایی" امتحان می گیرد از عُشّاق
زلیخا صفر ، مجنون صفر ، یوسف بیست ، لیلی بیست !
علی محمد محمدی
.gif)
پاسخ:مرسی فداتشم خیلی قشنگ بود
هوایِ چشمهایِ من ، کمی تا قسمتی ابریست
ولی چندیست از بارانِ بار آور نشانی نیست
دوباره تحتِ تأثیر هوایِ پُر فشارِ غم
دلم یخ می زند اما چه باید کرد ؟ چاره چیست !
نه حرف من ، که این دردِ گیاهِ خشکِ هر باغ است
چگونه می توان در قحط آب و روشنایی زیست !؟
نمی دانم برایت از کدامین درد بنویسم
فقط این را بدان اینجا نفسها هم زمستانی ست!
چرا
پرسیده ای کی اینچنین کرده پریشانش !؟
مگر تو خود نمی دانی فراسوی خیالم کیست !
به بارانی ترین شبها قسم جُز در فراقِ تو
دل بیچاره ام یک آن ، به حال زارِ خود نگریست
تمام فکر و ذکرم اینکه یک روزی تو می آیی
اگر چه خوب می دانم که این جز آرزویی نیست!
مردّد مانده ام اینجا میان ماندن و رفتن
که بین چشم و ابرویت بلاتکلیفیِ محضی ست
پُلِ ابروت می گوید: " توقف مطلقاً ممنوع! "
نگاهت می دهد اما به من فرمان که اینجا : " ایست !"
نمی دانم بمانم یا به دست باد بسپارم
درخت بید بختم را که تقدیرش پریشانی ست
دوباره "بی وفایی" امتحان می گیرد از عُشّاق
زلیخا صفر ، مجنون صفر ، یوسف بیست ، لیلی بیست !
علی محمد محمدی
پاسخ:مرسی فداتشم خیلی قشنگ بود
خدایا
خطا از من است، می دانم.
از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد"
اما به دیگران هم دلسپرده ام.
از من که سالهاست گفته ام "ایاک نستعین"
اما به دیگران هم تکیه کرده ام.
اما رهایم نکن....
ممنون که سر میزنی
پاسخ:مرسی...خواهش میکنم:)
خطا از من است، می دانم.
از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد"
اما به دیگران هم دلسپرده ام.
از من که سالهاست گفته ام "ایاک نستعین"
اما به دیگران هم تکیه کرده ام.
اما رهایم نکن....
ممنون که سر میزنی
پاسخ:مرسی...خواهش میکنم:)
اسم های مجازی........
حرف های مجازی...........
دنیای مجازی............
و در بین این همه مجازی فقط یک چیز واقعیت داشت
دروغ........................................و دیگر هیچ
پاسخ:مرسی بخاطر کوتاهت
حرف های مجازی...........
دنیای مجازی............
و در بین این همه مجازی فقط یک چیز واقعیت داشت
دروغ........................................و دیگر هیچ
پاسخ:مرسی بخاطر کوتاهت
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گرتورا راه ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی، همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند
پاسخ:ایشالا لبخند از رو لب کسی نره:))
مشکلی گرتورا راه ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی، همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند
پاسخ:ایشالا لبخند از رو لب کسی نره:))
[ چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 22:26 ] [ باران ]
[ 6 نظر
]
تبادل لینک هوشمند 
آمار
وب سایت:
