تمنای نگاه
به چه لبخند زدی ؟!
به دل غم زده ام ؟ ...
یا تمنای نگاهم که تو را می خواند ؟ ...
یا زبانم که به لکنت افتاد ؟ ...
به چه لبخند زدی ؟!
به نسیمی که زسویت آمد
و مرا ویران کرد ؟ ...
یا به قلبم که کنارت جان داد ؟ ...
دل من طوفانی است ...
موج غم می آید ...
کشتی ام در گرداب ...
ناخدا می خواهد
و تمنای نگاهم که تو را می خواند ...
محمد مهدی جزیینی
نظرات شما عزیزان:
شعر من نيلوفر پژمرده در مرداب را ماند ,
ابر بی باران اندوهم ,
خار خشک سينه کوهم ,
سال ها رفته است کز هر آرزو خالی است آغوشم ,
نغمه پرداز جمال و عشق بودم
آه...
حاليا , خاموش خاموشم ,
يار از خاطر فراموشم !
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)