بخار می شوم
باران می شوم
خورشید می شوی
نه آنکه رنگین کمان عشق بیافرینی
که محوم کنی
که تبخیرم کنی
بخار می شوم
انبوه دردت فشرده ام می کند
ابر میشوم
می بارم
های ...خورشید!
رهایم نکنی در این حلقه ی تکرار...
شعر از عباس رضوانی
بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟
باران می شوم
خورشید می شوی
نه آنکه رنگین کمان عشق بیافرینی
که محوم کنی
که تبخیرم کنی
بخار می شوم
انبوه دردت فشرده ام می کند
ابر میشوم
می بارم
های ...خورشید!
رهایم نکنی در این حلقه ی تکرار...
شعر از عباس رضوانی
من بدهکار توام ای مادر...
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام
عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی
و به من خندیدی...
من بدهکار توام ای مادر!
تقدیم به مادر عزیزم و همه ی مادران دنیا
” جان بلانکارد ” از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد . او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .
ادامه درلینک زیر...
شعرهایم چیزی نبود که بهانه رفتنت شود
همه میدانستند که شعرها فقط به چشمان تو می آید و بس...
کاش خودت را بهتر در آیینه می دیدی!
یک...دو...سه...
بیرون...
تو بیرون از شعر هایم،بیرون...
از بازی ام بیرون
از رنگ عشقم بیرون....
من از عشق
دیگر گونه ای خواهم ساخت
که تنها تو خواهی فهمید
و هیچکس
تا به حال نه خوانده و نه دیده و نه شنیده باشد
چرا که حکایت ما حکایت دیگری ست
و من آن را دیگر گونه نقل خواهم کرد...
با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد.
شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.
از زن اصرار و از شوهر انکار.
ادامه در لینک زیر
بهار
و این همه دلتنگی؟!
نه
شاید فرشته ای
فصل ها را به اشتباه
ورق زده باشد!
رضا کاظمی
ای کاش...
برای تو...
برای چشم هایت...
برای من و درد هایم...
برای ما...
برای این همه تنهایی...
ای کاش خدا کاری بکند
♦ ای که در رنج و عذابی ! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی
♦ آموختن تنها سرمایه ای است که ستمکاران نمی توانند به یغما ببرند
♦ مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید .
♦ رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد
♦ هشدار ! تنها به عزم نیاز اگر به معبد درون شوید ، هرگز هیچ نیابید
♦ اگر بکوشی و در پی نصیبی حتی برای خود باشی بدان که صالحی
♦ معرفت زمانی تکامل می یابد که کار و کوشش با آن همراه باشد
♦ بجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شبهایت آرامش بخشد
♦ شادمانی اسطوره ایست که در جستجویش هستیم
♦ آرامش گهواره ای ست بر دامن خاک و سنگ پله هایی به جانب افلاک
♦ از ابرانسان است که انسان های برتر دلگرمی و شجاعت می گیرند
♦ عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند
♦ به رویاها ایمان بیاورید که دروازه های ابدیت اند
♦ انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن می سازد
♦ ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار
♦ زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند
♦ چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری
♦ رنجدیده ! اگر بکوشی تا چیزی از مال خویش را به مردم بذل کنی بی تردید رستگاری
ادامه در لینک زیر
دلم میلرزد، وجودم پوسته ی خالی تنهایی ست
بازوان ناتوانم تکیه گاهی استوار میخواهد
دستت را به من بده
دستت را به من بده تا در فراز و نشیب این راه پر پچ و خم
عصای دل لرزانم باشد
تپش قلبم آهنگ رقص لاله های دشت خون است
تو را میجویم که همراهم باشی
که صدای پای بیمار باشی
که صدای عشقم باشی
تشنه ام
تشنه ی جرعه های گوارای عشق
بگذار در نگاهت به رفتن در آیم
میخواهمت که در این بی فریاد رسی فریاد رسم باشی