...یادداشــــــــــــــــــــــت های من

بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟

خواب...

نه به آن یلداها که در آغوش تو چون پلک بر هم زدنی گذشت ،

نه به حالا که هر لحظه نبودنت یلدایی ست ،  

که پلک نمی زند ،

که بی آغوش تو از سرما خوابش نمی برد ...

 

پ.ن:زمستونتون گرم...یلدا مبارک

[ جمعه 29 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه شب یلدا, ] [ 17:6 ] [ باران ] [ ]

تو فقط گاهی برایم بخند

شاید

تقدیر روی پیشانی‌ام

نوشته باشد

"همیشه فاصله ای هست"

ولی تو فقط گاهی برایم بخند

آنوقت تقدیرم را می بوسم

و کنار می گذارم

تو که می خندی

خدا تازه می فهمد

اگر تنها عشق

اعجاز رسولانش بود

دنیای جهنمی

بهشت موعود می شد...

عشق همیشه

معجزه ای تازه دارد...

تو فقط گاهی برایم بخند.

[ پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 22:18 ] [ باران ] [ ]

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم

من هر روز و هر لحظه نگرانت می‌شوم که چه می‌کنی ؟

پنجره‌ی اتاقم را باز می‌کنم و فریاد می‌زنم:

تنهایی‌ات برای من ...

غصه‌هایت برای من ...

همه بغض‌ها و اشک‌هایت برای من ...

بخند برایم بخند ...

آنقدر بلند

تا من هم بشنوم صدای خنده‌هایت را ...

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده

دوستت دارم...

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 22:9 ] [ باران ] [ ]

وقتی سیب را چیدم

چقدر خوشحـال بود شیطــان، وقتی سیب را چیدم؛

گمان می کرد فریب داده است مرا؛

نمی دانست

تو پرسیده بودی:

مرا بیشتر دوست داری

یا ماندن در بهشـــت را...

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 11:32 ] [ باران ] [ ]

در کدام ثانیه می آیی؟

تـــــــو...

در کدام ثانیه می آیی؟

بگو...!

بگو تا ساعت ها را در همان لحظه نگاه دارم.

تقویم دنیایم

این روزها پر شده است از قرمز های بی دلیل!

اینجا که نباشی

زندگی ام تا اطلاع ثانوی تعطیل میشود...

 

پی نوشت:الهی ظهورش برسان!

[ پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, ] [ 21:58 ] [ باران ] [ ]

نیلوفر آبی

مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات
روی میزت راه می‌هی؟
می‌شود وقتی می‌نویسی
دست چپت توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد
موقع رفتن
جا نگذاری مرا روی میز!
از دلتنگیت می‌میرم.

وقتی نیستی
می‌خواهم بدانم چی پوشیده‌ای
و هزار چیز دیگر.


تو بگو
چطور به خودم و خدا
کلافه بپیچم
تا بیایی؟

خنده‌های تو
کودکی‌ام را به من می‌بخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دست‌های تو
اعتمادی که به انسان دارم
چقدر از نداشتنت می‌ترسم

...

عباس معروفی

[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:عاشقانه, ] [ 23:14 ] [ باران ] [ ]

...

تا کی رم کردن آهو ها را در چشمانت ببینم و آه بکشم؟

عشق جرات می خواهد عزیزم...

می روم پلنگی دست و پا کنم!

[ دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 14:50 ] [ باران ] [ ]

عاشقانه...

تو بی رحمانه به بند رخت آویزانی

با یک گیره ی محکم

حالا هرچقدر می خواهد باد بیاید

من آن روبرو می نشینم و

عاشقانه تر از همه ی روزهای بارانی نگاهت می کنم

[ یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 22:30 ] [ باران ] [ ]

حالا دیگر یک خط درمیان گریه میکنم!

حالا دیگر

یک خط در میان گریه میکنم،

حالا دیگر

شانههایم صبورتر شدهاند

و با هر تلنگری که گریه میزند

بیجهت نمیلرزند!

انگار دیگر هیچ اتفاقِ عاشقانهای

از چشمهایم نمیافتد

و پاییزِ من

اتفاق زردیست

که میتواند

ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد!

حالا تو هی به من بگو

بهار میآید...

پی نوشت:تو نیستی و من هر روز، سکوت سنگین پشت پنجره را با گنجشک‌ها، قمری‌ها و چنار پیر کوچه قسمت می‌کنم.

[ پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه,متن کوتاه, ] [ 22:20 ] [ باران ] [ ]

خواب هایم بوی تن تو را می دهد

خواب هایم بوی تن تو را می دهد

نکند

آن دورترها

نیمه شب

در آغوشم می گیری؟

 از: فدریکو گارسیا لورکا

[ چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 22:14 ] [ باران ] [ ]

یعنی روزی می رسد ؟

دکترها می گویند آلزایمر گرفته ام ؛

یعنی روزی می رسد که تو را بجا نیاورم .

از کنارم رد شوی و صدای گامهایت را فراموش کرده باشم و بوی عطرت را نشناسم .

دکترها غلط کرده اند ؛

تو غده ای سرطانی هستی که در خاطرات من جا خوش کرده ای و هر روز بزرگتر می شوی .

حالا صفحه مانیتور پر است از تصویر تو که برای دکترها شکلک در می آورد .

بگذار هرقدر دوست دارند عکس بگیرند و مدرک جمع کنند ؛

این غده هیچ چیز که نباشد ،

سردرد مهربانیست که تو رابه خاطرات فراموش شده ام پیوند می زند .

[ دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه،کوتاه غمگین, ] [ 22:25 ] [ باران ] [ ]

چرا درخت نباشم

آسمــــــان که نشد،
چرا درخــت نباشم ...
وقتی
تو
در من
اینهمه پرنده ای؟
ذهنم
پُر از لانه هایی است
که برای تو ساخته ام !

[ جمعه 8 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه, ] [ 21:57 ] [ باران ] [ ]

نفسی به عشق

تنهاییت را بیاور

   همه دلتنگی هایت

شانه ای هست

   اینجا

برای آسودن

   خیال محالی نیست

باور کن

   توی چشمهام

آزردگی هایت را به آب بده ،

   بعد هوایی تازه کن .

شاید با هم نفسی به عشق بگذرانیم .

[ چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 22:19 ] [ باران ] [ ]

بازی خسته کننده


این مهره های بی خاصیت

این صفحه ی آماده

به چه درد می خورند

وقتی تو نیستی

زندگی

بازی خسته کننده ای ست

و هر دو طرف آن منم که تنها مانده ام

[ سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:عاشقانه کوتاه،متن کوتاه, ] [ 13:55 ] [ باران ] [ ]

بارانی

آرام ببار بارن
مراقب کودکی باش که
سقف خانه شان
به دعا های مادرش بند است...

-
به کاباره تبدیل شده
خیابان شهرم
باران ساز می زند
پرنده ها می خوانند و
درختان به چه زیبایی
می رقصند...

-
سمفونی شبانگاهم
با زدن سرانگشتان بلوریت
به پنجره ی اتاقم ساخته می شود
باران

[ شنبه 2 آذر 1392برچسب:نوشته های بارانی, ] [ 12:11 ] [ باران ] [ ]