آرامم...
آرامم...
مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند!
دیگر نگران داس ها نیستم...
"هست" را اگر قدر ندانی میشود "بود"
و چه تلخ است...
"هست" کسی "بود" شود!
اعتبار آدم ها به حضورشان نیست
به دلهره ایست که در نبودشان حس می شود!
بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟
آرامم...
مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند!
دیگر نگران داس ها نیستم...
"هست" را اگر قدر ندانی میشود "بود"
و چه تلخ است...
"هست" کسی "بود" شود!
اعتبار آدم ها به حضورشان نیست
به دلهره ایست که در نبودشان حس می شود!
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را میبره و از میانشون میگذره از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
بزرگترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشتهباشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگترین هنر دنیاست.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اگر بتونی دیگری را همونطور كه هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
كسی كه دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینكه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.
و بالاخره خواهی فهمید که :
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم"هست.
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.
رد شدی از من
و عاشقانه هایم
بی آنکه بدانی پشت سرت
قلب من
دچار مرگ احساس شد
و رفتنت...
کابوس همیشگی
کمای من!
هنرمند اوکراین اولگ شاپلیاک نقاشی های شگفت انگیز را طراحی کرده است که با دیدن آنها انسان فکر می کند که دچار توهم شده است.
اجزای مختلفی که در قسمت های خاصی از تصاویر رنگ آمیزی کرده است با هم به شکل یک پرنده، صورت انسان، یا حتی بدن انسان دیده می شوند. در هر نقاشی شما دو تصویر مجزا را خواهید دید.
برای دیدن ادامه تصاویر به ادامه مطب بروید
با تشکر از معمار عزیز