...یادداشــــــــــــــــــــــت های من

بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟

باران

دلم باران می خواهد

و چتری خراب

و خیابانی که

هیچگاه به خانه ی تو نرسد...

 

[ شنبه 29 تير 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه غمگین,شعر های کوتاه, ] [ 4:45 ] [ باران ] [ ]

خانه نشینم کرد

دور شدم

دور تر از دور دست ها

پس ...

رد پایم را جستجو نکن

دیگر ردی نمی بینی

خانه نشینم کرد

آنکه برایش خانه ای از عشق ساختم ...

[ جمعه 28 تير 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه,شعر کوتاه,شعر کوتاه عاشقانه غمگین, ] [ 4:49 ] [ باران ] [ ]

او را گم کرده ام!

اتاقم بوی تنهایی می دهد
سجاده ام اما بوی تو را.

کجا دنبال گم شده ام بگردم؟
نمی دانم من دستهایش را رها کر ده ام یا او دست های مرا.
هنوز لب آخرین جاده با کفش هایم منتظرش هستم
از هر رهگذری هم که سراغش را می گیرم
جوابی روشن نمی شنوم
یعنی می شود که دوباره بیابمش
نمی داند که اینجا از بس به انتظارش ایستاده ام
کلاغ ها بر روی شانه هایم لانه کرده اند
تازه امروز چشم هایم دیگر نمی ببینند
هرچه به این عنکبوت ها التماس کردم نشد
آخر کارخودشان را می کنند
امیدوار بودم که حداقل زیر باهایم علفی بروید
اما از وقتی او رفته است بارانی نیامده
باهایم تاول زده اند
ورم هم کرد ه اند
آخه رگ هایم به سمت نیروی جاذبه یک طرفه شده اند.
من هنوز منتظرشم
دنبال گم شد ه ام.

 

[ پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:متن کوتاه, ] [ 4:50 ] [ باران ] [ ]

قطار

سوت میکشد قطار

دیگر وقت رفتن است

و من از پشت پنجره

با چنان بُهتی به شهر نگاه میکنم

که گویی تمام خاطراتم را جا گذاشته ام

آری ، تو را جا گذاشته ام ...

قطار میرود

و بدون اینکه کسی بدرقه ام کند

دور میشویم از هم

و من متنفّر میشوم

از شهری که قطارهایش

مرا از تو دور میکند ...

 

[ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:داستان کوتاه غمگین,داستان های عاشقانه,شعر های عاشقانه, ] [ 13:1 ] [ باران ] [ ]

رفتن

در قلب هر قصه ی عاشقانه صحبتی از "رفتن" است.گاهی به میل خود و گاهی به اجبار.اما همیشه پای تقدیر در میان است.تقدیر شومی که انگار قرارداد بلند مدتی با کمپانی" شکست " بسته. شعرهای عاشقان پر از واژه "رفتن" است. اما "رفتن" فقط یک واژه، یک فعل و حتی یک اتفاق نیست."رفتن" همه ات را هیچ می کند.کاش میشد "رفتن" را از واژگان عشق پاک کرد.کاش جدایی فقط برای شیرین و فرهاد بود. اما حقیقت رنگ دیگری است.ولی به قول یک عاشق:"برای کسی که با پای خودش می رود،یک لحظه دلتنگی هم حماقت محض است"...

[ دو شنبه 17 تير 1392برچسب:متن کوتاه عاشقانه, ] [ 20:14 ] [ باران ] [ ]

بنفشه ها زیر پا له شدند

به خرداد بی‌شکوفه اعتباری هست؟!

حالا این باران هی بتازد به گل‌های بی‌پناه گیلاس‌های نورسیده

 که چه؟؟

 نه فروردینِ من

بهار تمام شد؛

 به همین راحتی

 اردیبهشت هم از کف پرید؛

 پیش از آن‌که گفته باشم دوســــــــــتت دارم

بفشه‌ها زیرِ پا له شدند!

کامران فریدی

[ پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه, ] [ 14:32 ] [ باران ] [ ]

تابستان نگاهت

تابستان نگاه تورا

تا اسمان به بالا رفته ام.

اينجا چقدر هواي تو

بر دلم زياد است.

اينجا چقدر بوسه هاي تير ماهي

آفتاب داغ است.

دستهايم را به قنوت گرفته ام،

تا كه شايد خرمني از خوشه هاي نگاهت

دستاويز وجودم باشد.

تنها يك گام مانده است تا...

صبر داشته باش.

[ چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:داستان کوتاه غمگین,داستان های عاشقانه,شعر های عاشقانه, ] [ 19:6 ] [ باران ] [ ]

فراموشم نکن...

فریاد میزنم

به اندازۀ تمام سکوت هایم

اشک میریزم

به اندازۀ تمام بغض هایم

در آغوشَت میگیرم

به اندازۀ تمام دلتنگی هایم

و تو به اندازۀ تمام خنده هایت

به سادگی اَم بخند

تنها فراموشم نکن

همین ...

[ یک شنبه 9 تير 1392برچسب:شعر کوتاه عاشقانه غمگین, ] [ 18:9 ] [ باران ] [ ]

خدا

سلام...

سلام خدای دلتنگی های روزانه ام...

سلام خدای بغض های شبانه ام...

سلام...

دوباره آمدم به هوایت... به کویت... به امید اینکه سرمست بازگردم...

خدایا چه بگویم؟

از کجاهای بی قراری؟

از دورترین نقطه ها آمده ام...تنهایم...بی کس!

و اندکی دلگیر...

خدایا امروز هم شاید بی تو گذشت... فردا را چه کنم؟

دلی می ماند آیا؟

لبی میخندد آیا؟

یا که باز چشمی خواهد گریست؟

خدایا میدانم تو هم دلت مرا می خواهد ... اگر نمیخواست که نبودم!

که نبودم اینچنین بی تاب ِ دستانت...

هنوز کودکم...هنوز ...

خدایا کودکت را سفت در آغوش بگیر...

که ترسی دارم عظیم...

میدانم ... میدانم ... میدانم ...

فرصتی نیست...

می آیم ...

از این جسمی که بی جان خواهد شد...

دست روی شانه ام بگذار خدا...

میترسم... من... از آتشی که تا به امروز برای خود جمع کرده ام!

می سوزم خدا ...

می سوزم... می سوزم...

دلم گرفته! آن را بگیر... رویش سطلی آب بریز...

مگذار کار از کار بگذرد...

مگذار خاکستر شوم خدا...

با دلی پر امید رو به تو آوردم... مرا در آغوش بگیر خدا...

مرا ببوس...
 

[ یک شنبه 2 تير 1392برچسب:متن کوتاه , ] [ 15:25 ] [ باران ] [ ]