انزوا 1
1
کاش را می کارم
هر روز در گلدان زندگی ام
"یک روز بیایی" کی سبز می شود؟
2
از پنجره ی قطاری که در حال رفتن است
مرا نگاه کنی!
فکرش هم دیوانه ام می کند
3
پاییز که می آید
غم ها انگار
در دلم کفش و لباس نو می پوشند
4
مثل پروانه ای شده ام
که دلش می خواهد بپرد
از پیله بیرون بیاید
بعد که از پیله بیرون می آید
دلش می خواهد بمیرد
5
هیچ وقت مرا دوست نداشتی
و من با چه سرمایه ی کمی
شاید چند لبخند
و یکی دو نگاه ساده
این همه دوستت دارم
6
مرا نادیده میگیری
و از کنارم
ساده عبور می کنی
مثل رهگذری که از خیابانی می گذرد
و زن دلتنگِ
همیشه منتظرِ
پشت پنجره را
تنها خانم زیبایی می بیند
که آمده است هواخوری
7
بهار هم می آید
این زمستان تمام می شود
انگشت های لرزان من اما
تا ابد سرمایی را در بند بند خود دارند
8
بهار با من قهر کرده،
زمستان
قهر کرده،
پاییز و تابستان
قهر کرده اند،
من بی تو
درهیچ فصلی نیستم
من،.. صفحه ی خالیِ بعد از پایانم!
نظرات شما عزیزان:
تا شب از دهان نیفتاده بیا
تا بی خوابی را به پلک های این شهر الصاق کنیم
این حق شهر ماست که
گاهی پاریس خطاب شود...
ممنون که به من سر زدی ...
موسيقی وبت هم خيلی قشنگه ...
موفق باشی ...
.gif)
.gif)