الفبا را یاد گرفتم که نام تو را بنوسیم
الفبا را یاد گرفتم که اسم تو را بنویسم
همان چهار حرف جادویی ِ اسمت که کنار هم معجزه می کند!
اعداد همگی صف کشیدهاند تا زادروز تو باشند
من اولین گام هایم را در جست و جوی تو برداشتم
راستی من عناصر اصلی طبیعت را چهار تا نمی دانم
یکی می دانم و آن تویی...
تو گرمایت بیشتر از آتش است
آرامش صدایت بیشتر از آبهای جاریست
اکسیژن که هیچ، من با تو نفس می کشم
خاک سرمه قدمهای توست
و تمام زیبایی های عالم از تو شروع می شوند...
نظرات شما عزیزان:
سر قرار عاشقی همیشه آب می شود
به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب می شود
کنار قله های غم نخوان برای سنگ ها
کوه که بغض می کند سنگ ، مذاب می شود
باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
چه کرده ای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود
کاظم بهمنی
آپم دوست خوبم
.gif)
پاسخ:سلام دوست خوبم مرسی که خبر دادی میام
كلمات مثل مرواريد كنار هم قرار گرفته تا زيبايى وجود او بيشتر نمايان گردد.
به قول ماهى كوچولو : چه خوشگل
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:ممنون:))