هیچ چیز ویرانگرتر از آن نیست که...
خاطرات چوب های خیسی هستند که با آتش زندگی نه می سوزند و نه خاکستر می شوند !
تو و بهار برایم دو فصل مشترکید ، ز ره رسیدنتان رفتن زمستان است .
ترکم مکن ای عشق ، من بی همزبانم ،تنها تویی ای نازنین آرام جانم ،اینجا کسی در
سینه اش رویا ندارد ، دل را سپردن تا ابد معنا ندارد .
دیگر نمیدانم که را باید صدا زد ،این قلب را تا کی به طوفان بلا زد ،من باغبان
فصلهای انتظارم ،تو خوب میدانی من اینجا بی قرارم .
دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست ،گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست ، من نگاهت
را کشیدم روی تاریخ غزل ، تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست .
تمام خنده هایم را نذر کرده ام تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا ، عطر
دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد
هیچ چیز ویرانگرتر ازاین نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری
فریبمان داده است یکی باش برای یک نفر ...نه تصویری مبهم در خاطره ها
نظرات شما عزیزان:

طنین صدای تو
نفس به نفس
هزارو یک شب قلبم
هم نوایی شبانه مهتاب و لبانت
چه آرامم میکند از های و هوی دنیا
روزهای رفته که دیگر هیچ
روزهای مانده را یک جا میدهم
تا این مسافر خسته
این خسته کویر چشمانت
جرعه ای لبخند مهمان شود
چه معامله پر سودی برای تو...
.gif)
باور کرده ام هيچکس مال ديگري نيست…
اين تجربه واقعي آزادي است:
داشتن مهمترين چيزهاي عالم
بي آنکه صاحبش باشي!
خیلی زیبا بود...مخصوصا دو سطر آخریش
.gif)